فقیرم! باور کنید...
گفتند: نیستی؟
گفت: فقیرم! باور کنید.
گفتند: نه! نیستی.
گفت: شما از حال و روز من خبر ندارید و حال و روزش را تعریف کرد.
گفت که چقدر دستهایش خالی است ولی امام هنوز فقط نگاهش می کرد.
گفت: به خدا قسم که چیزی ندارم.
گفتند:صد دینار اگر به تو بدهم حاضری بروی وهمه جا بگویی که از ما متنفری؟ ازما فرزندان محمد(ص)...
گفت: نه! به خدا قسم نه.